مجله

اسامی پسر ایرانی اصیل با معنی

چه امتیازی میدهید

درود بر شما همراهان سایت ساوج مگ و به خصوص افرادی که به تازگی صاحب فرزند دلبر پسر شده اند یا قرار است به زودی صاحب این هدیه الهی شوند و اکنون در حال پیدا کردن اسامی پسر ایرانی اصیل با معنی در اینترنت هستند. در این مقاله به اسامی پسر ایرانی اصیل اشاره کردیم تا بدانیم نیاکان ما که ایرانی بودند از چه اسامی برای اسامی پسر ایرانی اصیل استفاده میکردند.

امیدواریم از خواندن این مقاله در ساوج مگ لذت ببرید

اسامی پسر ایرانی اصیل با معنی با الف

  • ارژنگ :نام سالار مازندران
  • آبان : نام روز دهم از هر ماه شمسی، نام فرشته ی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه
  • آبتین : نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی، روح کامل، انسان نیکو
  • آبستا : اوستا
  • آتروپات : نام والی آتروپاتن (آذرآبادگان)، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست
  • آترین : نام پسر اوپدرم در زمان داریوش بزرگ، آتشین و سرخ فام، پر انرژی
  • آتش : فروغ و روشنایی
  • آتین : در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده
  • آذربرزین : نام موبدی بوده، آتش باشکوه
  • آذرآیین : نام پسر آذرساسان، نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان
  • آذرافروز : نام پسر مهرنوش پسر اسفندیار، روشن کننده آتش
  • آذرباد : نام موبد موبدان روزگار شاپور دوم، پاینده و نگهبان آتش
  • آذرخش : صاعقه، برق
  • آذرفر : دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی
  • آذرکیوان : آتش بزرگ، از موبدان بزرگ شیراز در روزگار حافظ
  • آذرمهر : مهربانی خورشید، نام موبدی است در زمان کواد
  • آراد : نام فرشته‌ی موکل بر دین و تدبیر امور روز آراد، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده
  • آرتین : منسوب به آرت، پاکی و تقدس، نام هفتمین پادشاه ماد
  • آردا : آرشا، مقدس
  • آرش : درخشنده، پهلوان و یکی از بهترین تیراندازان ایرانی
  • آرشام : دارای زور خرس، پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
  • آرشان : مرد، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
  • آرمان : آرزو، خواسته، کمال مطلوب
  • آرمین : آرامش، مرد همیشه پیروز
  • آریا : اصیل و آزاد، فرمانده ارتش ایران در روزگار کورش
  • آریامن : آرامش دهنده، نام فرمانده ناوگان دریایی خشایار شاه
  • آریامنش : دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش
  • آریامهر : برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
  • آریوبَرزَن : آتش ایرانی، دلاور و پهلوان؛ سردار داریوش سوم
  • آزاد : رها، صاحب اختیار
  • آزادمنش : راد، جوانمرد، دارنده خوی آزادگی
  • آزادمهر : پر مهر و عطوفت
  • آژمان : بی زمان
  • آستیاک : مار افسانه‌ای، از صورت‌های فلکی، نام چهارمین و آخرین پادشاه ماد
  • آوید : دانش و خرد، مشتاق (اسم پسر و دختر)
  • آیریک : آریایی، نام نیای یازدهم زرتشت
  • ارشا :راست و درست
  • ارشاسب :دارنده اسبهای نر
  • اَرشام :پسر عموی داریوش بزرگ
  • اَرشان :نام نیای داریوش بزرگ
  • ارشک :نام نخستین پادشاه اشکانی
  • اَرشَن :نام برادر کاووس
  • اروتَدنر :نام پسر میانی اشوزرتشت. فرمان گذار
  • اروَند :شریف- نجیب. نام پدر لهراسب
  • اُزیرن :گاه پسین
  • اسپاد :دارنده سپاه نیرومند
  • اسپنتمان :نام خانوادگی و یکی از نیاکان اشوزرتشت
  • اسپهبُد :نام پدر بزرگ خسرو انوشیروان
  • اسفندیار :نام پسر کی گشتاسب کیانی و برادر پشوتن
  • اشا :راستی ، درستی ، راه خوشبختی
  • اشاداد :داده پاکی و پارسایی
  • اشتاد :راستی
  • اشکان :نام سومین نیای پاکر
  • اُشهن :گاه سپیده دم، آغاز روشنایی
  • اَشوداد :نام برادر هوشنگ پیشدادی
  • اشوفْرَوَهَر :پاکروان
  • اشومنش :پاک منش
  • افروغ :روشنایی و فروغ. از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
  • افشین :نام سردار ایرانی
  • اقاقیا :درختی با گل های سپید
  • اَگومان :بی گمان
  • البرز :کوه بلند. نام پهلوانی است
  • الوند :توانا و تیزپا
  • امید :نام پدر آذرپات، از نویسندگان نامه دینکرد
  • امیدوار :نام پسر خواستان دیلمی از سرداران مازیار
  • اندریمان :کسی که اندیشه اش در پی شهرت و ستایش است
  • اَنوش :بی مرگ. جاویدان
  • انوشیروان :پاکروان، پادشاه ساسانی
  • اَهنَوَد :رهبری و فرمانداری . نخستین بخش از سروده گات ها
  • اهورا :هستی بخش، خداوند
  • اوتانا :نام یکی از یاران داریوش
  • اَوَخشیا :بخشاینده
  • اَوَرداد :از سرداران کورش بزرگ
  • اَوَرکام :نام پسر داریوش هخامنشی
  • اورمزدیار :خدایار، یاور اهورا
  • اُورنگ :تخت پادشاهی . نام فرستاده پادشاه کشمیر به یمن
  • اُوژن :زننده و شکست دهنده دشمن
  • اوس :در اوستا به چم دارنده چشمه ها
  • اوستا :دانش، کتاب دینی
  • اوستانَه :نام سردار سغد در زمان هخامنشی
  • اوشَه :بامداد و سپیده در اوشهین گاه
  • اوشیدر :پروراننده قانون مقدس
  • ایدون :اینچنین، اینگونه
  • ایران پناه :از نام های برگزیده
  • ایرانپور :از نام های برگزیده
  • ایرانشاه :نام یکی از بزرگان ایران
  • ایرانمهر :روشنایی ایران
  • ایرج :یاری دهنده آریایی ها
  • ایزد :ستایش و ستودن
  • ایزدیار :یاور ستودنی
  • ایسَدواستَر :خواستار کشتزار و آبادکننده. بزرگترین پسر اشوزرتشت
پیشنهاد میکنیم بخوانید  کاخ شمس (کاخ مروارید) کجاست؟

اسم پسر با حرف ب

  • بابک :نام پسر ساسان در زمان اشکانیان
  • باتیس :نام دژبان غزه در هنگام داریوش سوم
  • بادرام :کشاورز
  • باربُد :نام نوازنده و رامشگر نامی زمان خسرو پرویز
  • بامداد :نام پدر مزدک
  • بامشاد :نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیان
  • بامگاه :هنگام بامداد
  • بایگان :نگهدارنده
  • بخت آفرین :نام پدر هیربد شهریار
  • بَختیار :از فرزندان رستم در روزگار خسرو پرویز
  • بَخشا :از نام های روزگار هخامنشیان
  • بَدخشان :لعل
  • بدره :بهره. نام یکی از سرداران خشایار شاه
  • بَرازمان :بلند اندیشه
  • بَردیا :نام پسر کوچک کورش
  • بُرزو :بلندبالا. نام پسر سهراب
  • بُرزویه :نام رییس پزشکان شاهی در روزگار خسرو
  • بَرسام :نام یکی از سرداران یزدگرد ساسانی
  • بَرَسم :شاخه های گیاهی
  • بَرِشنوم :پاک و تمیز
  • بَرمک :نام وزیر شیروی ساسانی
  • بُزرگمهر :نام مهین دستور انوشیروان دادگر
  • بَگاداد :نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشی
  • بَگاش :نام یکی از سرداران هخامنشی
  • بلاش :نام نوزدهمین پادشاه ساسانی
  • بُندار :دارنده اصل و بنیاد
  • بُنشاد :شاد بنیاد
  • بَهاوند :در اوستا به چم وهوونت دارنده نیکی
  • بِهراد :نیکی بخش
  • بهرام :فتح و پیروزی است. نام پهلوانی در شاهنامه
  • بَهرامشاه :نام یکی از دانشمندان و عارفان زرتشتی
  • بِهروز :روزگار نیک و خوش
  • بِهزاد :نام یکی از پهلوانان ایران پسر پیل زور
  • بِهمرد :از نام های برگزیده
  • بهمن :نیک منش. نام پسر اسفندیار
  • بهنام :نیک نام
  • بوبار :دارنده زمین. نام کشاورزی در زمان خشایار
  • بوجه :رهایی یافته. نام یکی از بزرگان هخامنشی
  • بوخشا :رستگار
  • بیژن :نام پسر گیو
اسم پسر ایرانی اصیل با معنی

اسم پسر ایرانی اصیل با پ

  • پادرا : سرزمین باشکوه، نگهبان آتش
  • پارسا : پرهیزکار
  • پارسان : منسوب به پارس، پارسی
  • پاساک : نام برادر زاده داریوش بزرگ
  • پاکدین : دین درست، دین پاک
  • پاکروان : پاک باطن، نیک نفس
  • پاکزاد : پاک نژاد، نجیب
  • پاکمهر : آن که دوستی او بی ریا و خالص باش
  • پدرام : نام نبیره سام؛ درود، شادباش، آراسته
  • پرشان : رزمجو
  • پرهام : فرشته خوبی، صورت فارسی ابراهیم
  • پرهان : لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان
  • پرویز : شکست ناپذیر و پیروزمند؛ کنیه خسرو دوم ساسانی
  • پژمان : دلتنگ، غمگین
  • پشوتَن : پیشکش کننده تن یا فداکار، نام پسر گشتاسب و از یاران سوشیانت در روز رستاخیز
  • پوریا : پسر آرایایی، نام یکی از پهلوانان ایران
  • پولاد : فولاد، نام پهلوانی در زمان کیقباد
  • پویا : جوینده، ویژگی آن که در جهت برتری حرکت می‌کند
  • پویان : دوان، شتابان؛ جوینده؛ جستجو کننده
  • پیام: الهام، وحی، پیغام
  • پیروز : فاتح، نام پادشاه ساسانی
  • پیروزگر : پیروز، کامیاب
  • پیشداد : نخستین قانون گذار، بنیانگذار عدل و دادگری
  • پیلتَن : نیرومند، پهلوانی بوده از فرزندان رستم زال
  • پیمان : مهر، عهد
پیشنهاد میکنیم بخوانید  نماد و نشان ماه تولد

اسم پسر ایرانی اصیل با ت

  • تخشا : کوشنده
  • تَنسِر : نام موبد موبدان روزگار اردشیر بابکان
  • تَهماسب : طهماسب، به معنی دارنده اسب قوی
  • تَهمتَن : بزرگ پیکر، نیرومند، لقبِ رستم پهلوانِ داستانی شاهنامه
  • تهمین : پهلوان، شجاع، پهلوان، از القاب رستم پهلوان شاهنامه
  • تهمورس : نیرومند، دلیر و پهلوان؛ نام دومین پادشاه پیشدادی
  • توانا : نیرومند، زورمند
  • تور : نام پسر شاه فریدون
  • تورج : دلیر و پهلوان، نام پسر بزرگ فریدون
  • توس : درختی بزرگ و جنگلی، نام پسر نوذر یکی از پهلوانان نامی ایران
  • تیران : نام پسر اردشیر سوم، نام چند تن از پادشاهان سلسله اشکانی
  • تیرداد : زاده شده در تیر، بخشنده تیر؛ نام دومین پادشاه اشکانیان

اسم پسر ایرانی اصیل با ث

  • ثَناءالله : ثنای خدا.
  • ثامن : (در قدیم) هشتم، هشتمین. [این نام به اعتبار ثامن‌الائمه، امام هشتم شیعیان، علی بن موسی‌الرضا(ع) انتخاب می‌شود].
  • ثامر : مثمر، میوه دهنده، میوه دار

حرف پسر ایرانی اصیل با ج

  • جاوید :نام پدر اردشیر یکی از بهدینان خراسان
  • جانان :دلیرو زیبا
  • جان پرور :نشاط انگیز
  • جم :مخفف جمشید
  • جمشید :از پادشاهان پیشدادی
  • جهانگیر :نام پسر رستم زال پهلوان نامی ایران

اسم پسر ایرانی اصیل با ح

  • حنیف: راست؛ مستقیم. ثابت و پایدار در دین. کسی که متمسک به ‌دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد.…
  • حیدر: شیر. لقب علی بن ابی طالب .
  • حَنّان: آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده؛ بسیار مهربان؛ نوحه و زاری کننده؛ از نام‌های خداوند.
  • حمید: ستوده، ستایش شده.
  • حمیدعلی: از نام‌های مرکب، حمید و علی.
  • حمیدرضا : از نام‌های مرکب، حمید و رضا.
  • حمزه: شیر، شیر بیشه.
  • حَمود : ستوده و پسندیده؛ حمد کننده، بسیار سپاسگزار پروردگار.
  • حمدالله : حمد و ستایش خداوند.
  • حمد : شکرگزاری کردن، سپاس و ستایش کردن، شکر، سپاس؛ الحمد، سوره  ی اول از قرآن کریم…
  • حَمّاد: بسیار سپاسگزار، بسیار حمد کننده و ستاینده.
  • حلیم: خویشتن دار، با صبر و تحمل، بردبار؛ از نام‌ها و صفات خداوند.
  • حکیم : پزشک، طبیعت، دانا، خردمند، فرزانه، دانا به چیزی (داننده‌ی امری)؛ از نام‌های خداوند.
  • حِکمت: معرفت به مسائل، خردمندی، فرزانگی؛ سخن اخلاقی، پند، اندرز؛ علم خداوند.
  • حفیظ‌الله: کسی که خداوند نگهدار اوست.
  • حشمت‌الله: بزرگی و عظمت خداوند.
  • حسینعلی : از نام‌های مرکب، حسین و علی.
  • حسین رضا : از نام‌های مرکب، حسین و رضا.
  • حسین : خوب، نیکو؛
  • حَسیب : (در قدیم) دارای فضل و کمال اکتسابی یا ذاتی، بزرگوار؛ از اسامی خداوند.
  • حَسُّون : نام پرنده‌ای، سهره؛ (در عربی) شُوَیکیّ؛ (در گویشهای محلی خوزستان) مُصَغر حسن و…
  • حسن رضا : از نام  های مرکب، حسن و رضا.
  • حسن: نیکو، خوب، زیبا، جمیل؛ (در فقه) ویژگی حدیثی که سندیت آن معتبر است؛
  • حِسان: بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی.
  • حِسام‌الدین : (در قدیم) شمشیر دین؛
  • حسام : (در قدیم) شمشیر تیز و برنده.
  • حُر : آزاد؛ (در قدیم) دارای اعتقاد و رفتار شایسته و بزرگوارانه، جوانمرد، آزاده؛
  • حُجت‌الله: برهان حق تعالی؛ (در تصوف) انسان کامل که حجت حق بر خلق است.
  • حُجت: آنچه با آن بتوان ادعایی را ثابت کرد، دلیل، برهان؛ (در قدیم) پیشوا، رهبر.
  • حبیب الله : دوست خدا.
  • حبیب: دوست، یار، معشوق.
  • حامی: منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام؛ آن که پشتیبان و نگهبان کسی…
  • حامد: سپاس‌گزار.
  • حافظ : آن که مراقبت یا حفاظت از کسی، جایی یا چیزی را بر عهده دارد. نگهبان؛…
  • حاصل: نتیجه، فراهم و موجود یا به دست آمده، آنچه در طول عمر به دست آمده یا…
  • حارث: (در قدیم) کشاورز، برزگر.
  • حاتم: به معنی حاکم، قاضی، داور.
اسم پسر ایرانی اصیل با معنی

اسم حرف پسر ایرانی اصیل با چ

  • چالش :با ناز و غرور
  • چالیک :از بازی های کودکان
  • چلیپا :گردونه مهر
  • چوگان :ابزار بازی قدیمی
  • چینوَد :چگونه زیستن

    اسم پسر ایرانی اصیل با حرف خ

    • خدابخش :از نام های برگزیده
    • خداداد :از نام های برگزیده
    • خدایار :از نام های برگزیده
    • خدیو :بلند جایگاه، سرور
    • خردمند :نام یکی از پیروان دستور آذرکیوان
    • خرم :شادمان، خوش
    • خسرو :نیک آواز. نام پادشاه ساسانی
    • خشاشه :از سرداران ایرانی در دوره پادشاهی شاه گشتاسب
    • خشایار :شاه دلیر و مردمنش
    • خشنود :شاد، شادمان، خوشحال
    • خورسند :راضی
    • خوش منش :نیک نهاد
    • خوشنام :درستکار، نیکنام
    • خُونیرِث :نام یکی از هفت کشور زمین

      اسامی پسر ایرانی اصیل با حرف د

      در نام هایی که با حرف د شروع می شوند دیاکو امروزی تر است!

      • داتام : آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
      • داتیس : سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی
      • دادار : آفریدگار، دادگر، عادل
      • دادبان : نگهبان قانون
      • دادبه : صاحب عدل والا؛ پسر دادگشنسب
      • دادجو : جوینده عدل و داد
      • دادخواه : خواستار عدل و داد
      • دادفر : دارای فر و شکوه و عظمت از حیث دادگری و عدل
      • دادمهر : عدالت دوست؛ نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ
      • دادوَر : دادگر، عادل، از نامهای خداوند
      • دارا : دارنده، نام نهمین پادشاه کیانی
      • داراب : دارا، نام پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی
      • دارمان : از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
      • دارنوش : دارنده حیات، زنده، نام یکی از وزیران بخت نصر
      • داریا : در پارسی باستان یعنی دارنده، دارا
      • داریوش : دارنده نیکی، نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسله‌ی هخامنشی
      • داشاد : هدیه، عطا و بخششی که پارسیان روز عید به مردم می‌داده‌اند
      • دامور : آواز نرم و لطیف
      • دامون : دشت و صحرا؛ از حکمای قدیم یونان و از فیثاغورثیان.
      • دانوش : نام شخصی در داستان وامق و عذرا
      • دانا : هوشیار، آگاه
      • داور : قاضی، خداوند
      • دلاور : دلیر، قهرمان
      • دماوند : دارای دمه و بخار، نام کوهی از سلسله جبال البرز، نام سرداری درزمان ساسانیان
      • دهناد : نظم و ترتیب
      • دیاکو : سرزمین و نام اولین پادشاه ایران و قوم ماد
      • دینشاه : شاه دین، از سران نامور زرتشتیان
      • دینیار : یاری دهنده دین
      • دیهیم : کلاه پادشاهی
      پیشنهاد میکنیم بخوانید  تهراندشت کجاست

      اسم پسر ایرانی اصیل با حرف ذ

      ذوالفقار: در لغت به معنی صاحب فقرات، و فقره هر یک از مهره‌های پشت است که ستون…
      ذِکری: (جمع ذِکرَیات) یاد، یادگار، یادبود، خاطره.
      ذِکرالله: یاد خدا، ذکر خدا، یاد کردن از خدا.
      ذبیح الله: قربانی شده برای خدا، سر بریده برای خدا.
      ذَبیح : (در قدیم) ذبح شده، مذبوح.
      ذاکر: آن‌که خدا را ستایش می‌کند، آن که ذکر خدا می‌گوید؛ یاد کننده‌ی خدا؛ یاد کننده.

      اسم پسر ایرانی اصیل حرف ر

      در نام هایی که با حرف ر شروع می شوند نام رادین، راستین، رامبد، رامتین، رامین، رایان، رهام و روزبه بیشتر استفاده می شوند.

      اسامی پسر ایرانی اصیل با حرف ز

      • راتین : بخشنده، یکی از سرداران اردشیر دوم
      • راد : بخشنده
      • رادان : آنکه منسوب به جوانمردی است
      • رادمان : سخاوتمند؛ نام سپهدار خسرو پرویز
      • رادمهر : مهربخش؛ نام سردار داریوش سوم
      • رادین : بخشندگی، جوانمرد
      • راستین : حقیقی، واقعی، راست قامت
      • راشا : سرسبز و خرم و با طراوت، راهِ شادی، راه عبور
      • رامبد : رئیس رامشگران؛ آرامش دهنده، فرشته
      • رامتین : رامین، نوازنده، نام چنگ نواز نامی خسرو پرویز
      • رامیار : چوپان، کسی که ایزدرام (شادمانی) یاور اوست
      • رامین : طرب، نام یکی از فرزندان کیخسرو
      • رایان : باهوش و اندیشمند، نگهبان آسمان
      • رایبُد : دانشمند، حکیم، دانا، خداوندگار خرد
      • رَتوناک : دارای بزرگی و سروری، یکی از بزرگان هخامنشی
      • رَخشان : تابان، از سرداران داریوش
      • رَزین : استوار، پابرجا، موقر، گران بها
      • رستاک : شاخه‌ی تازه‌ای که از بیخ درخت برآید، زاده‌ی درخت مو (اسم پسر و دختر)
      • رستم : کشیده بالا، بزرگ تن، قوی اندام؛ شجاع، در شاهنامه پسر زال پهلوان نامی ایران
      • رشن : عادل،‌ فرشته عدالت در آیین زرتشتی
      • رَشنُو : ایزد یا فرشته دادگری و آزمایش، نام اوستایی رشن
      • رشنواد : راستگویی، نام سپهدار همای بهمن
      • رها : آزاد (اسم پسر و دختر)
      • رُهام : نام یکی از پهلوانان ایرانی؛ پسر گودرز، در اوستایی شراب باشکوه
      • رهی : آزاد، رهرو، در بعضی جاها معنای غلام هم به آن داده شده است
      • روزبِه : سعادتمند، نام وزیر بهرام گور
      • روزمهر : مهر تابناک، مهر و عشق روشن و تابنده، خورشید روز، درخشان
      • روشاک : نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر
      • روشن : تابان، درخشان (اسم پسر و دختر)
      • رویین : ساخته شده از فلز روی، سخت و محکم؛ پسر پیران ویسه که در جنگ یازده رخ به دست بیژن کشته شد.
      • رویین تن : آنکه بدنی نیرومند و محکم دارد و ضربت اسلحه بر بدنش کارساز نباشد، نام دیگر اسفندیار پسر گشتاسب کیانی
      • ریوند : میوه ریواس، دگرگون شده واژه رئونت از زبان اوستایی به معنی جلال و شکوه

      گزیده پسر ایرانی اصیل با حرف ژ

      • ژاماسب :نام شوهر پورچیستا جوانترین دختر اشوزرتشت
      • ژوپین :نام پسر کیکاووس
      • ژیان :از نام های برگزیده
      • ژیگس : نام پدر میرسوس سردار پارسی در زمان داریوش پادشاه هخامنشی

      محمدرضا کرمی

      میتوانید برای افزودن کسب و کار خود به صورت "رایگان" در سایت به ما پیام دهید 09375473322

      نوشته های مشابه

      ‫۲۱ دیدگاه ها

      دیدگاهتان را بنویسید

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

      همچنین ببینید
      بستن
      دکمه بازگشت به بالا